حکایت یک آهنگر
پیش فیلتر رافع ـ فروش پیش فیلتر گریز از مرکز رافع RAFEA
فروش پیش فیلتر رافع - پیش فیلتر گریز از مرکز رافع RAFEA

آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،

تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند.

سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری،

در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی 

مشکلاتش مدام بیشتر می شد!

روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:

“واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی،

زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود

 تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!”

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود

 و نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد،

کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم.

میدانی چه طور این کار را میکنم؟

اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود.

بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم

تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. 

بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد.

فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد.

یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم

تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم…

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت،

ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود.

میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را

که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم،

انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد.

اما تنها چیزی که می خواهم این است:

“خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم…

با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است،

ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!”


نظرات شما عزیزان:

سرمدی
ساعت8:09---18 اسفند 1392
واقعا زیبا بود .ولی وقتی من این داستان رو خوندم متوجه شدم که آهنگر برای توجیه کار خودش و برای اینکه نشون بده از راه رفته در ظاهر پشیمون نشده پاسخ اون مرد رو داده ولی در حالی که از درون پشیمون بوده و بارها به این موضوع فکر کرده وتوجیهی برای خودش پیدا نکرده...

باید جواب مرد رو در همان لحظه میداده نه اینکه بگه به خاطر این که سوال دوستش بی پاسخ نماند کمی فکر کرده وبعد پاسخ داده...که البته این اشتباه در برداشت به دلیل اینه که نویسنده این قسمت از داستان رو خوب ننوشته بوده ودوست داشته سریع به نتیجه اخلاقی داستانش برسه(منظورم نویسنده واقعی داستانه).که میتونه این برداشت من درست باشه یا ...
پاسخ:بسیار ممنون از بذل توجه و دقتی که در مطلب کردید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط محسن
آخرین مطالب